عجيب بود که رئيس سابق رو ديدم، اونقدر که دماغش رو هم بوسيدم، گويا پست جديدي بهش پيشنهادشده بود و رفت. من هم رفتم مشهد. يه سوله ي بود که سبزه، ماهي و .. ساير وسايل سفره هفت سين عيد رو مي فروختند. اونجا بچههاي يه خاله بودند. تعجب کردم. ديدم که از تو يه حوض يا استخر کوچکي داشتن يه جور شيريني ژله يي بر مي داشتند که بيدار شدم
کنجکاوي!...برچسب : نویسنده : konjkavia بازدید : 169 تاريخ : دوشنبه 23 اسفند 1400 ساعت: 16:20
برچسب : نویسنده : konjkavia بازدید : 110 تاريخ : دوشنبه 23 اسفند 1400 ساعت: 16:20
صبح همکاري را ديدم که لنگان لنگان به سمت اداره مي آمد. بخاطر آمد دو دهه قبل پر از طراوت بود و انرژي! گفتم دريغ. ديدي عمر چه ميکنه. چقدر پيرشده. بعد به خودم نهيب زدم که مگر تو همان انرژي سابق را داري؟! پرهيز داري که بپذيري پيرشدي؟!!
کنجکاوي!...برچسب : نویسنده : konjkavia بازدید : 100 تاريخ : دوشنبه 23 اسفند 1400 ساعت: 16:20